arezsabahi

 
ملحق شده: 2010-09-07
I Miss My Old Friends...
امتیاز71بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 129
آخرین بازی

اعتبار آدمها

اعتبار آدمها
به حضورشان نیست ، به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند

موسی مندلسون

موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید : - آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟ دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : - بله، شما چه عقیده ای دارید؟ - من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود» درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: «اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن» فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود. نتیجه اخلاقی : دخترها از گوش خر می شوند و پسر ها از چشم!!!


دلم احساس غم دارد در این انبوه ویرانی

دلم احساس غم دارد در این انبوه ویرانی/کمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی

آنکه از درد دیگران دلش به درد نیاید واز غم دیگران نگرید تنها نامش آدمیست وشاید.....

آنکه از درد دیگران دلش به درد نیاید واز غم دیگران نگرید تنها نامش آدمیست وشاید.....

شاید آن هم نباشد..........


دوس داری پنجره اتاقت روبه کجا باز شه؟؟!

دوس داری پنجره اتاقت روبه کجا باز شه؟؟!

من که دوست دارم رو به خوشبختیم باز شه

واسم نظر کن